نقد آلبوم های رپ فارسی

تحلیل و نقد و بررسی موسیقی های معناگرا


نقد فیلم لئون حرفه ای leon the perrfesional

بیش از دو دهه از اکران فیلم لئون: حرفه‌ای (Léon: The Professional) می‌گذرد و این اثر همچنان بینندگان خود را تحت تأثیر قرار می‌دهد. طرفداران این فیلم جنایی و اکشن هم بدون شک همچنان از تماشای مدام آن لذت می‌برند و احساسات فراوانی را در حین تماشای آن تجربه می‌کنند. با وجود تمام خاطراتی که از این اثر سینمایی برای طرفداران صنعت سینما در طول چندین سالی که از اکران آن گذشته است، این احتمال وجود دارد که بعضی حقایق جالب فیلم لئون از بینندگان آن پنهان مانده باشند. پس اگر شما هم از طرفداران حرفه‌ای فیلم لئون هستید، با پی‌اس آرنا و این مقاله همراه بمانید تا یازده حقیقت خواندنی از آن را با همدیگر بررسی کنیم.

فیلم لئون داستان قاتلی حرفه‌ای را نشان می‌دهد که پس از اتفاقی ناگوار، دختر همسایه را به خانه‌ی خود راه داده و او را تحت مراقبت خود قرار می‌دهد. «ناتالی پورتمن» (Natalie Portman) حرفه‌ی بازیگری خود را با این اثر شروع کرده و «ژان رنو» (Jean Reno) فرانسوی هم به خاطر لئون بر سر زبان‌ها در هالیوود افتاد.

دوستی این دو شخصیت در فیلم وارد وضعیت‌های خاص، عجیب و حتی گاهی بحث‌برانگیز می‌شود که امروزه حتی می‌تواند بینندگان را شگفت زده کند. در کنار این رابطه‌ی فراموش‌نشدنی، داستان فیلم لئون هم مرزهای معمول این سبک از فیلم‌ها را زیر پا می‌گذارد و با موسیقی شاهکار آن، تلفیقی از احساسات، اکشن و تعلیق را به بینندگان ارائه می‌دهد. البته در کنار تمام این نکات مثبت، نباید بازی شاهکاری «گری اولدمن» (Gary Oldman) را فراموش کرد که به یکی از زیباترین بازی‌های حرفه‌ی این هنرمند توانا، و یکی از بهترین نقش‌های منفی سینما را به تصویر می‌کشد.

1. والدین «ناتالی پورتمن» مخالف بازی او در نقش «ماتیلدا» بودند

ایفای نقش «ماتیلدا» برای هر دختر یازده ساله‌ای می‌توانست سخت و پیچیده باشد. او نه تنها می‌بایست در فضای خانواده‌ای نابود شده و پرخشونت حضور پیدا می‌کرد، بلکه در طول فیلم این دختر نوجوان با نگاهی جنسی نیز به تصویر کشیده می‌شد. در مستندی که به مناسبت ده سالگی اکران فیلم لئون منتشر شده بود، این بازیگر به یکی از حقایق جالب فیلم لئون اعتراف می‌کند. او بعد از خواندن فیلم‌نامه اثر به‌شدت تحت تأثیر قرار گرفته و اشک ریخته بود. او می‌دانست که باید در این نقش بازی کند اما پدر و مادرش با این مساله کنار نیامده بودند. «پورتمن» در مستند می‌گوید:

والدینم به من می‌گفتند که به هیچ عنوان حق ایفای نقش را ندارم. به نظر آنها چنین نقشی برای دختر بچه‌ای به سن من کاملاً نامناسب بود. با این‌همه من معتقد بودم که فیلم‌نامه بهترین چیزی بود که تا به حال خوانده بودم و برای به دست آوردن آن با آنها مدام دعوا می‌کردم.

2. در فیلم‌نامه اصلی صحنه‌ای نوشته شده است که «لئون» اتفاقی «ماتیلدا» را در حال حمام کردن می‌بیند

دور از انتظار نیست که پدر و مادر «ناتالی پورتمن» با چنین سکانسی مشکل زیادی داشتند. همان‌طور که در مستند ده سالگی لئون به اسم Starting Young آمده است، آن‌ها تمام تلاش خود برای کم کردن جزییات نامناسب فیلم کردند. یکی از آن موارد، همین سکانس بود که همان‌طور که در قرار داد «پورتمن» آمده است، باید از فیلم حذف می‌شد.

3. «ژان رنو» و «ناتالی پورتمن» اجازه تمرین بحث‌برانگیزترین سکانس فیلم را نداشتند

بدون شک سکانسی که بیش از هر صحنه دیگر از فیلم لئون جدال و بحث به وجود آورده است، صحنه‌ای است که «ماتیلدا» لباسی که «لئون» به او داده است را می‌پوشد. تا پیش از این صحنه، که در اکران آمریکای آن حذف شده و تنها پس از یک دهه به نسخه نهایی اثر اضافه شده است، «لئون» شخصیتی است که مابین کودکی و بزرگ‌سالی گیر کرده است. تنها از این صحنه است که بینندگان ممکن است نگران رابطه دو شخصیت اصلی فیلم شوند. با اینکه «لئون» به صحبت‌های «ماتیلدا» توجهی نمی‌کند و او را پس می‌زند، اما تنش فراوانی در این سکانس وجود دارد.

در مصاحبه‌هایی که در دی‌وی‌دی فیلم آمده است، «ژان رنو» می‌گوید که از «لوک بسون» (Luc Besson)، کارگردان اثر، می‌پرسد که زمان تمرین این سکانس کی است و از او جوابی نمی‌شنود. با این کار «بسون» و عوامل صحنه موفق شده‌اند که حس نامناسب و ناراحتی که «لئون» تجربه می‌کند را به خوبی دربیاورند. همان‌طور که «رنو» می‌گوید: «رابطه لئون و ماتیلدا هم بسیار نزدیک بود و هم خیلی عجیب.» و این سکانس به خوبی آن را به تصویر می‌کشد.

4. دلیل ترک سیگار «ماتیلدا» در فیلم، والدین «ناتالی پورتمن» بود

 

یکی از حقایق جالب فیلم لئون درباره وضعیت سیگار کشیدن ناتالی پورتمن جوان در فیلم لئون بود. طبق توافقی که بین پدر و مادر «پورتمن» با «لوک بسون» انجام گرفت، بازیگر جوان تنها اجازه داشت پنج سیگار تقلبی در طول فیلم در دست بگیرد و همین‌طور حق نداشت هیچ کدام از آنها را استعمال کند. در نتیجه اگر در فیلم دقت کنید متوجه می‌شوید که «ماتیلدا» تنها سیگار به دست گرفته است یا آنها را بر لب می‌گذارد بدون اینکه دودی از دهانش خارج کند. علاوه بر آن، در این توافق‌نامه ذکر شده بود که شخصیت دختر جوان باید در طول فیلم سیگار کشیدن را ترک کند. در نتیجه این شروط، «لئون» در طول فیلم «ماتیلدا» را به خاطر کشیدن سیگار سرزنش می‌کند و در نهایت هم وقتی که تنهاست، سیگار ناتمامی را دور می‌اندازد و به عبارتی ترک می‌کند.

5. تقلید «ناتالی پورتمن» از «مریلین مونرو» از روی فیلم‌های این بازیگر معروف نبود

در طول تست بازیگری «پورتمن» برای نقشش در فیلم لئون، «بسون» از این بازیگر می‌خواهد که نشان دهد چه تقلیدهایی از بازیگران معروف بلد است. سکانسی که در فیلم آمده و «ماتیلدا» ادای شخصیت‌های معروف را در می‌آورد حاصل همین اتفاق است.

این بازیگر بعدها که در مستندی درباره‌ی این صحنه صحبت کرده است، اعتراف می‌کند که از کودکی علاقه بسیار زیادی به «جین کلی» (Gene Kelly) و «مدونا» (Madonna) داشته، اما هیچ‌گاه هیچ فیلمی از «مریلین مونرو» (Marilyn Monroe) را تماشا نکرده بود. در اصل تقلیدی که از این بازیگر در لئون می‌بینیم را «ناتالی پورتمن» براساس «مایک مایرز» (Mike Myers) در فیلم «جهان وین» (Wayne’s World) انجام داده است.

6. «لوک بسون» ایده‌ی فیلم لئون را در حین ساخت «دختری به نام نیکیتا» به‌دست آورده است

در اثر ساخته سال 1990 این کارگردان به اسم «دختری به نام نیکیتا» (La Femme Nikita)، «ژان رنو» نقش «ویکتور تمیزکار» را بازی می‌کند که برای حل مشکل مأموریت نیکیتا وارد داستان می‌شود.

به گفته کارگردان، او به قدری تحت تأثیر کار «رنو» قرار گرفت، که تصمیمی می‌گیرد داستانی بر اساس شخصیت او بنویسد و در نتیجه لئون متولد می‌شود. خوشبختانه هنگامی که به خاطر مشکلات برنامه «بروس ویلیس» فیلم‌برداری «عنصر پنجم» (The Fifth Element) به تعویق افتاد، «بسون» موقعیتی پیدا کرد تا بر روی پروژه مورد علاقه خود کار کند.

7. نماهای داخلی آپارتمان «لئون» و «ماتیلدا» در هتل چلسی فیلم‌برداری شده‌اند

یکی از حقایق فیلم لئون درباره محل زندگی آن‌ها است. در حالی که خانه‌ی دو شخصیت اصلی فیلم به نظر مکان مهمی نمی‌آید و کمی حتی به هم ریخته و خراب است، اما صحنه‌هایی که در طول فیلم شاهدشان هستیم در هتل چلسی فیلم‌برداری شده‌اند که یکی از مناطق تاریخ و مهم نیویورک حساب می‌شود.

افراد مهمی همچون «باب دیلن» (Bob Dylan)، «جنیس جاپلین» (Janis Joplin)، «چارلز بوکوفسکی» (Charles Bukowski)، «تام ویتس» (Tom Waits)، «پتی اسمیت» (Patti Smith)، «لئونارد کوهن» (Leonard Cohen) و «ایگی پاپ» (Iggy Pop) در آن زندگی کرده‌اند. «آلن گینزبرگ» (Allen Ginsberg) و «گرگوری کورسو» (Gregory Corso) در آن به بحث‌های فلسفی پرداخته‌اند و «آرتور سی کلارک» (Arthur C. Clarke) رمان «2001 ادیسه فضایی» را آنجا نوشته است.

«اندی وارهول» (Andy Warhol) هم فیلم «دختران چلسی» (Chelsea Girls) را در همین مکان فیلم‌برداری کرده است و دوست دختر «سید ویشس» (Sid Vicious) هم در همین هتل به ضرب چاقو کشته شده این موزیسن معروف به خاطرش دستگیر شده بود. هر چقدر خانه‌ی دیده شده در فیلم معمولی به نظر می‌آید اما تاریخ پر حادثه‌ای داشته است.

8. نیویورک الهام‌بخش فیلم لئون بوده است

با وجود اینکه این ساخته‌ی «لوک بسون» هم در پاریس و هم در نیویورک فیلم‌برداری شده است، اما کارگردان بر این مساله پافشاری کرده است که لئون فیلمی نیویورکی است. او در مصاحبه‌ای که با مجله Stumped داشته گفته است:

هنگامی که صحبت از لئون می‌شود، من با نیویورکی بودن آن راحت‌تر هستم. به نظر من در نیویورک یک شخص می‌تواند ناپدید شود. تنها کافی است گوشی همراه و کارت بانکی همراه خود نداشته باشید تا هیچ کسی نتواند شما را پیدا کند. از طرفی دیگر پاریس یک خصوصیت دارد که در نتیجه آن نمی‌تواند لوکیشن فیلم باشد. تمام خانه‌های این شهر صاحب خانه‌ای دارند که از تمام اتفاقات کل ساختمان خبر دارند. آنها همواره با پلیس در ارتباط هستند و در نتیجه آن کسی نمی‌تواند در پاریس نامریی باشد.

9. دیالوگ ماندگار «گری اولدمن» در فیلم، برای اذیت کردن کارگردان گفته شده بود

این بازیگر توانا در هر نقشی که حضور پیدا کرده است، همواره تمام انرژی خود را گذاشته و آن نقش را ماندگار کرده است. مأمور پلیسی که «اولدمن» نقش آن را در فیلم لئون بر عهده دارد، امروزه با دیالوگی شناخته می‌شود که با لحنی خاص فریاد میزند: «همه رو بیار!» همان‌طور که بازیگر در مصاحبه‌ای به یکی از حقایق جالب فیلم لئون اشاره کرده است، این شکل از ادا کردن دیالوگ تنها برای شوخی با «لوک بسون» و خنداندن او انجام گرفته بود. او می‌گوید:

در برداشت‌های قبل، من با صدایی معمولی دیالوگ را گفتم. یک بار اما به صدابردار اشاره کردم و بعد جمله را با تمام توانم فریاد زدم تا «بسون» را اذیت کرده باشم. جالب این جاست که همین برداشت وارد نسخه نهایی فیلم شد و هنوز هم، کسانی که مرا در خیابان می‌بینند این جمله را خطاب به من فریاد می‌زنند!

10. «بسون» تمام شایعه‌های مربوط به ساخت دنباله‌ی لئون را رد کرده است

در حالی که طرفداران سال‌هاست منتظر ساخت ادامه‌ای بر داستان فیلم لئون هستند، «لوک بسون» بارها این درخواست‌ها را بی‌جواب گذاشته و اعلام کرده است که قسمت دوم آن را نخواهد ساخت. او در مصاحبه‌های فراوانی درباره‌ی این موضوع گفته است که اگر قرار بود به خاطر پول دنباله‌ی لئون را بسازد، سال‌ها پیش می‌توانست این کار را بکند. اما او می‌داند که باید داستانی ارزشمند داشته باشد تا بتواند فیلم را ادامه دهد و از آنجایی که هیچ‌گاه به داستانی رضایت‌بخش نرسیده است، در نتیجه آن فیلمی هم ساخته نمی‌شود.

11. «ژان رنو» طوری نقش خود را بازی کرده است تا هیچ تهدیدی از سمت او به «ماتیلدا» احساس نشود

شاید برایتان جای سوال باشد که چرا لئون کمی خنگ به نظر می‌رسید. خب این بازیگر فرانسوی در صحبت‌هایش در دی‌وی‌دی فیلم  به یکی از حقایق فیلم لئون اشاره کرد. او اعلام کرده است که برای حذف هر گونه احتمال احساس جنسی از طرف «لئون» به «ماتیلدا»، او این شخصیت را کمی کم‌هوش بازی کرده است. از نظر «رنو»: «لئون شخصیتی است که پدر و مادرش را از دست داده و یک مهاجر است. هنگامی که چنین شخصی باهوش نباشد، کمتر حرف میزند و در نتیجه بیشتر احساسات نشان می‌دهد. به همین دلیل به شکلی غریزی از خود دفاع می‌کند. با کم‌هوش نشان دادن لئون، ماتیلدا کسی است که کنترل شرایط را به دست می‌گیرد.»

در این مطلب 11 مورد از حقایق فیلم لئون را بیان کردیم و امیدواریم که از مطالعه این فکت‌ها لدت برده باشید. صحنه مورد علاقه شما در فیلم حرفه‌ای چیست؟ آن را در قسمت کامنت‌ها با ما به اشتراک بگذارید.

 

شنبه 23 بهمن 1400برچسب:نقد فیلم,نقد و بررسی فیلم,تحلیل فیلم,نقد جدید فیلم,نقد سینمایی,نقد فیلم قهرمان,بررسی فیلم قهرمان اصغر فرهادی,نقد سینما,نقد فراستی,نقد کامیار محسنین,نقد مسعود فراستی,نقد نیما,نقد منتقدان,نقد جدید سینما,نقد سینما,نقد کیارستمی,نقد اصغر فرهادی,نقد داریوش مهرجویی,نقد فیلم کلوز آپ,

  توسط عمو مصی  |
 

نقد فیلم forrest gump با بازی درخشان تام هنکس

فرانک مجیدی: فکر می‌کنم سال ۸۴ بود که در مجموعه‌ای که “انتشارات نگاه” از کارهای ترجمه‌ی داستان کوتاه شادروان احمد شاملو منتشر کرد، داستانی از عزیز نسین خواندم درباره‌ی پیرمردی که شرط قبول درخواست ازدواج جوانی با نوه‌اش را توانایی‌اش در دویدن گذاشته بود. داستان خیلی خوبی بود. آن موقع، یاد فیلم “فارست گامپ” افتادم. روزها گذشت. هم “فارست گامپ” از خاطرم رفت و هم داستان. تا دو هفته پیش که فیلم‌هایم را مرتب می‌کردم و دی وی دی “فارست گامپ” ناگهان آمد جلوی چشمم. دوباره تماشایش کردم و دوباره پر از یک حس خوب شدم. در سال ۹۴ رابرت زمکیس یکی از زیباترین داستان‌های سینما را خلق کرد، یکی از به یاد ماندنی‌های عصر ما!

فارست گامپ ( تام هنکس)، مرد ساده‌دلی است که در ایستگاه اتوبوسی منتظر نشسته‌است. با آمدن خانمی، او خود را معرفی می‌کند و داستان زندگیش را تعریف می‌کند. فارست کودکی با بهره‌ی هوشی پایینتر از همسالانش است و تمام دنیایش مادرش (سالی فیلد) که حوادث اطرافش را با زبانی ساده برایش توصیف می‌کند. او در کودکی مجبور به استفاده از اسکلت و داربست فلزی بود که به پایش بسته می‌شد. بچه‌های همسالش او را دوست نداشتند. اما یکی با او همبازی شد، جنی. طی حادثه‌ای، آن اسکت مزاحم فلزی در هم می‌شکند و توانایی فارست در دویدن پدیدار می‌شود. فارست که حالا بالغ شده در راگبی به افتخار می‌رسد. جنی جوان (رابین رایت پن) که هرگز از مهر پدر الکلی‌اش بهره‌ای نداشته، آرزو دارد خواننده‌ی کانتری شود. او دختر سر به راهی نیست. در روزهای جنگ با ویتنام، فارست به ارتش می‌پیوندد و حتی در یک بار نامناسب خوانندگی می‌کنند. هنگام خداحافظی، جنی از فارست می‌خواهد شجاع نباشد و هر وقت خطری بود فقط بدود. فارست در دوره‌ی آموزشی ارتش، دوستی به نام بوبا(میکلتی ویلیامسون) پیدا می‌کند. او جوان سیاهپوست ساده‌دلی است که آرزو دارد خانواده‌ی فقیرش را با صید میگو به وضع بهتری برساند. آنها به ویتنام اعزام می‌شوند و تحت فرماندهی سرگرد دن تیلور(گری سینایس) قرار می‌گیرند. در یکی از حملات، نیروهای آمریکا بشدت بمباران می‌شوند. با فرمان فرماندهش، فارست شروع به دویدن می‌کند و ناگهان به یاد بوبا می‌افتد. او باز می‌گردد تا بوبا را پیدا کند اما هر بار یک مجروح دیگر را می‌یابد و او را تا کرانه‌ی رودخانه می‌رساند، از جمله سرگرد دن را. بالاخره بوبا را در حالیکه بشدت زخمی است می‌یابد. بوبا می‌میرد و فارست زخمی جزئی برداشته ولی سرگرد دن هر دو پایش را از دست می‌دهد. دن بخاطر آنکه تا آخر عمر فلج است و با افتخار نمرده و گمان می‌برد فارست نگذاشته به سرنوشتش برسد از او خشمگین است. فارست مدال افتخار می‌گیرد و در دوران نقاهت استعدادش در پینگ‌پنگ شکوفا می‌شود. در حالیکه او به مسابقات جهانی می‌رود و یکی یکی پله‌های افتخار را طی می‌کند زندگی جنی هر روز در سراشیبی است. اعتیاد و روابط ناسالم، جوانی و زندگی جنی را می‌رباید. فارست سرگرد دن را با خود همراه می‌کند تا به آرزوی بوبا جامه‌ی عمل پوشاند. او اسم قایقش را می‌گذارد جنی و موفق می‌شود یکی از بی‌نظیرترین صیدهای میگو را انجام دهد، چنانکه عکسش بر جلد مجله‌ها برود. ولی او فقط دنیای کوچک خودش را می‌خواهد دنیایی که تمام وسعتش آغوش مادر و داشتن جنی است…

وقتی تام هنکس در سال ۹۳، اسکار بهترین بازیگر مرد را بخاطر “فیلادلفیا” گرفت همگان او را برازنده‌ی این جایزه می‌دانستند اما تصور نمی‌رفت او در سال آینده هم مجسمه‌ی طلایی را بالای سر برد. هنکس در سال ۹۴ بینندگان را میخکوب کرد! او یکی از به‌ یاد ماندنی‌ترین کاراکترهای سینمای جهان را جان بخشید و در او روح دمید. آنچنان که اگر تنها بهانه‌ی دوباره نبردن اسکارش، گرفتن جایزه در سال گذشته بود یکی از بزرگترین ناداوری‌های اسکار رخ می‌داد. چنین بود که جز این، فیلم ۵ اسکار دیگر را هم درو می‌کند. رابرت زمکیس با طمانینه، تمام حوادث فیلمش را عمق بخشیده و پرداخته‌است.

فیلم “فارست گامپ” فیلم سرشاری است. این فیلم یکی از بهترین مراجع شناخت آمریکای معاصر است. اتفاقات فرهنگی، هنری و سیاسی چون حلقه‌هایی مرتبط پشت سر هم ردیف می‌شوند و قهرمان داستان به زیبایی در آن پرورش می‌یابد. از الویس پریسلی و جان لنون گرفته تا کندی و نیکسون، همه نقشی در فیلم می‌یابند. موسیقی و ترانه‌های فیلم گوش‌نوازند. با گذشت ۱۵ سال از اکران فیلم، هنوز جلوه‌های ویژه‌ی آن بشدت حیرت‌انگیز و چشم‌نواز است. به نظر می‌رسد طراحان جلوه‌های ویژه‌ی فیلم می‌دانسته‌اند فیلمی برای همیشه‌ی تاریخ سینما می‌سازند و باید کار فاخری ارائه دهند. هنوز سکانس دست دادن فارست گامپ و کندی، یا شوی شبانه‌ی فارست با جان لنون بسیار شاخص و مثال زدنی است.

دو سکانس در فیلم هست که هر بار می‌بینم صورتم را پر از اشک می کند. یکی آنجا که بچه‌ها به فارست سنگ می‌زنند و جنی به فارست که اسیر آن میله‌ها و اسکلت‌های فلزی است، می‌گوید:”بدو فارست! بدو!” و فارست شروع به دویدن می‌کند و ناگهان تمام آن میله‌ها خرد می‌شودـ و آنجاست که مقرر می‌شود جهان زیر پای فارست باشد!ـ دیگر آنجا که جنی پسرشان را به فارست نشان می‌دهد و به فارست که وحشتزده شده، می‌گوید او کار بدی نکرده! فارست با تردید و با چشمانی پر از اشک می‌پرسد:”اون باهوشه؟!”

این فیلم در ستایش یک قلب بزرگ و طلایی است! اینکه در نقدهای این فیلم می‌خوانم “…فارست مرد احمقی است…” مشمئزم می‌کند. حقیقت این است که فارست مرد خارق‌العاده‌ای است. او آنچنان قلب بزرگی دارد که ما آدم‌های دیگر، از وحشت این بزرگی دوست داریم به او انگ متفاوت بودن و نادانی بزنیم تا خود را بالا بکشیم. اشکال از فکرهای کوچک ماست، دوستان! دنیای فارست در میان جنگ و خون هم پر از رنگ‌های شاد و خاطرات خوب است. برای فارست اهمیتی ندارد که دنیا زیر و رو شود، او فقط مادرش و جنی را می‌بیند. آن سکانسی را به یاد بیاورید که یکی از کمونیست‌ها دارد برای فارست از گروهشان می‌گوید اما او نمی‌بیند و نمی‌شنود، تنها جنی را می‌بیند که از رهبر گروه سیلی می‌خورد. دوست دارم اگر این فیلم را ندیده‌اید، حتماً ببینید و اگر دیده‌اید دوباره تماشایش کنید. به جزئی‌ترین لبخندهای فارست، کمترین حرکات سرش و نگاه مشکوک و مظنونش به جان لنون دقت کنید، وقتی جنی به او می‌گوید در لباس نظامی خوش‌تیپ شده، ببینید که با چه غرور و شادی‌ای لباسش را مرتب می‌کند، وقتی در روز عروسی جنی کراواتش را مرتب می‌کند نگاه کنید که چطور به جنی می‌نگرد. فارست راست می‌گوید، شاید مرد باهوشی نباشد اما می‌داند عشق چیست! مهم هم همین است! رمز تمام کامیابی‌های فارست در همین جمله است. او می‌دود تا رستگار شود، شاید فقط برای گرفتن پری که در نسیم به این سو و آن سو می‌رود! و تو با تمام وجودت می‌گویی:”بدو فارست! بدو!”

شنبه 23 بهمن 1400برچسب:نقد فیلم,نقد فیلم هامون,نقد هامون,نقد سینمایی هامون,نقد فیلم,نقد فیلم سینمایی هامون,مصاحبه خسرو شکیبایی,حمید هامون,حمید حامون,نقد و بررسی فیلم,تحلیل فیلم,نقد جدید فیلم,نقد سینمایی,نقد سینما,نقد فراستی,نقد کامیار محسنین,نقد مسعود فراستی,نقد نیما,نقد منتقدان,نقد جدید سینما,نقد سینما,نقد کیارستمی,نقد اصغر فرهادی,نقد داریوش مهرجویی,نقد فیلم کلوز آپ,

  توسط عمو مصی  |
 

نقد و بررسی فیلم قهرمان اصغر فرهادی

تمدن ۲۵۰۰ ساله در بک گراند، قهرمانی ساده و دوست داشتنی در محوریت و فضای مجازی به‌عنوان کوبنده‌ترین دست مایه اصغر فرهادی برای پیشبرد عنصر همیشگی‌اش یعنی قضاوت، ترکیب کامل‌ترین فیلم فرهادی تا به امروز را شکل داده‌اند.

برای ورود به جهان فیلم، هیچ مدخلی را بهتر از یکی از پلان‌های ابتدایی نمی‌یابم. پلانی که از معدود آغاز‌های با ریتم آرام، در سینمای فرهادی است. بیایید تا جوهره فیلم را از همین پلان بیرون بکشیم. رحیم (با بازی امیر جدیدی) به دل نقش رستم می‌رود. دوربین روی کرین، کنجکاوانه، رفتن او به دل این بنا را دنبال می‌کند. رحیم از راه پله‌هایِ در انحصارِ داربست، بالا می‌رود. دوربین با زاویه Low Angel که برای ابهت دادن به یک کاراکتر مرسوم است، بالا رفتن او از پله‌ها را ثبت می‌کند. رحیم هرچه بالاتر می‌رود، میله‌های حصار داربست او را بیشتر در خود محصور می‌کنند. خوب که از نگاه ما مخاطبان پنهان شد، عنوان «قهرمان» بر تصویر حک می‌شود.

آری، این داستان قهرمانی‌ است که هرچه بالاتر می‌رود، گرفتار‌تر می‌شود. بعد هم به محض رسیدن به نقطه اوج، بلافاصله پایین می‌آید. این قصه‌ی فراز و فرود قهرمانی به نام رحیم است که در همان ابتدا به قبر خشایارشا که در درون نامش معنای قهرمان را دارد و در دل کوه رحمت آرمیده است، پیوند می‌خورد و به‌سادگی همین بالا و پایین رفتن از پلکان این بنای تاریخی، یک شبه به‌دست یک گروه به اوج برده شده و اندکی بعد نیز بر زمین زده می‌شود.

در ادامه جزییات بیشتری از داستان فیلم قهرمان فاش می‌شود

رحیم، کاراکتر محوری فیلم، متعلق به طبقه فرودست جامعه (که بازگشت دوباره اصغر فرهادی از طبقه متوسط به طبقه مورد هدف فیلم‌های ابتدایی‌اش را نشان می‌دهد)، با درونیاتی ساده و صمیمی و با لبخند موتیف وار بر چهره، قهرمانی‌ست که در ابتدای فیلم به ما معرفی می‌شود. نماینده آن طیف از آدم‌هایی که گویی هنوز انسانیت در وجودشان نمرده است. او را از اولین انتخاب مهمش می‌شناسیم که بهترین راه شناخت شخصیت، ازطریق انتخاب‌هایش است. رحیم تصمیم می‌گیرد، طلاهایی که فرخنده پیدا کرده است را پس بدهد و درنهایت نیز این کار را انجام می‌دهد. جالب آنجاست که مسیر فیلمنامه برای شخصیت، در همین‌جا می‌توانست به پایان برسد و فیلم تمام شود.

اما فرهادی دقیقا از همین نقطه، مسیری را طراحی کرده است که موجب شده فیلم قهرمان به صریح‌ترین فیلمش تبدیل شود. این صراحت بدان معنا است که این بار دستگاهی همچون زندان، بدل به حلقه اول تمام روابط علت و معلولی بعدی می‌شود. این دستگاه زندان است که مسیر فیلمنامه را ادامه می‌دهد و رحیم را به بازی خود فرا می‌خواند. مسیری که سطوح کشمکش فیلم را علنا به تقابل یک فرد علیه یک سیستم گسترش می‌دهد.

فرهادی که از ابتدا به واسطه انتخاب زاویه دید اول شخصش، ما را در تمام لحظات با رحیم همراه کرده است، حال در مقابل قضاوت‌های مختلف قرارمان می‌دهد، تا این قضاوت‌ها، آینه‌ای باشند از هر کداممان

رحیم که تا پیش از آن به ترمیم و رنگ کردن دیوارهای خراب زندان گمارده شده تا فضای درون زندان را زیبا جلوه دهد، حال برای تغییر اذهان عمومی در خارج از زندان نیز فرا خوانده می‌شود. دستگاه زندان به وسیله ابزارش یعنی رسانه، می‌تواند دست به تحریف هرچه دلش می‌خواهد بزند. آقای طاهری که از انتخاب نامش پیداست که قرار است همه چیز را به زعم خودش (یا به بیان بهتر به نفع زندان) طهارت ببخشد، گراهای لازم را به رحیم می‌دهد و رحیم نیز به واسطه اطمینان از تصمیم اخلاقی‌اش و همچنین در بند بودنش، توجیه‌پذیر است که در وهله اول، تن به این بازی بدهد و سادگی از پیش معرفی شده او، نگذارد که متوجه نیت پنهان آن‌ها شود (او قرار است در ادامه به این آگاهی دست پیدا کند).

حال همه چیز در مقابل دوربین‌های رسانه، شکل دیگری به خود می‌گیرد. رحیم با یک کت و شلوار، به لباسی که از جنس خودش نیست می‌رود. لباسی که عملا در ادامه او را به چیزی جز تحقیر و خشم نمی‌رساند. لباسی شبیه به لباس رئیس زندان. در مقابل دوربین، به توصیه آقای طاهری مجبور به تحریف بخشی از واقعیت می‌شود و حتی به‌جای گرفتن نزول باید بگوید که وام گرفته است. وامی که رحیم در این سیستم، صلاحیت دریافت آن را ندارد. چرا که دستگاه بانک هم طبعا مشابه با دستگاه زندان عمل می‌کند. وقتی که رحیم در ابتدا به بانک وارد می‌شود و ماجرای یافتن طلا را اعلام می‌کند، صرفا موجبات نگاه متحیر کارمندان را پدید می‌آورد و درنهایت نیز رئیس بانک با یک جمله «خدا خیرت بدهد» این ماجرا را تمام می‌کند. رحیم زندانی مالی است چرا که دستگاه بانک اساسا فردی همچون رحیم را به رسمیت نمی‌ شناسد که به او وام بدهد. بدین ترتیب این دستگاه نیز به‌نوعی در حلقه اول گرفتاری رحیم سهیم می‌شود و او را به سمت نزول سوق می‌دهد. حال تعهدی هم که او اکنون به سکه‌های گمشده دارد و اثبات می‌کند که چنین آدمی قطعا صلاحیت گرفتن وام را داشته است، در خلال قضاوت دستگاه بانک مبنی بر معتبر نبودن آدم‌های بی پشت و پناهی همچون رحیم، در سایه قرار می‌گیرد. غریبگی حضور رحیم در بانک درست شبیه به حضور حجت (در فیلم جدایی نادر از سیمین) در بانک است.

من در بسیاری از لحظات، رحیم را خود فرهادی می‌بینم. او هربار از نگاه خودش فیلم قابل قبولی ساخته و افتخاری کسب کرده است اما قربانی قضاوت‌های مختلف به‌ویژه در فضای مجازی می‌شود و مدام در افکار عمومی بالا و پایین می‌رود

بعد از نمایش مقابل دوربین، مولفه‌ای که همواره دغدغه اصغر فرهادی بوده است، در اینجا به مدد عنصری معاصر یعنی فضای مجازی، به شدیدترین شکل خود پیش می‌رود. از اینجا به بعد، فرهادی که از ابتدا به واسطه انتخاب زاویه دید اول شخصش (جز چند سکانس معدود که با دلیل این زاویه دید را می‌شکند) ، ما مخاطبان را در تمام لحظات با رحیم همراه کرده و اشراف جامعی نسبت به نیت او به ما داده است، حال ما را در مقابل قضاوت‌های مختلف می‌گذارد تا این قضاوت‌ها آینه‌ای باشند از هرکداممان که در لحظاتی جای آدم‌های اطراف رحیم قرار می‌گیریم.

گاهی شبیه به طلبکارش یعنی بهرام (بخوانید همان بهرام گور) هستیم که بدون آگاهی کامل از نیات و جزییات زندگی رحیم، از جمله‌ اینکه رحیم معشوقه‌ای هم دارد، از همان ابتدا دست به تخریب و تحقیر او می‌زند. یا اینکه بدون درنظرگرفتن چارچوب رسانه، رحیم را متهم می‌کند که چرا به‌جای نزول گفته است وام. به بیان دیگر حتی می‌توانیم بگوییم که اصلا تحمل ستایش رحیم را هم ندارد. گاهی در حکم دیگر زندانیانی هستیم که بدون درنظرگرفتن کار خیر اصلی او، انتظار داشته‌اند تصمیمی مطابق با میل آن‌ها بگیرد. حتی اگر موقعیتش به خطر بیافتد.

گاهی به‌جای مسئول استخدام فرمانداری، معیار قضاوتمان را از اساس، شایعات فضای مجازی قرار می‌دهیم و از همه این‌ها که بگذریم، اکثرمان شاید شبیه به برادر فرخنده باشیم که به کوتاهی یک برش تدوین با ماهیتی هجو آمیز، با خواندن یک تیتر روزنامه، به یکباره خشم خود را فرو خورده و از رحیم قهرمان می‌سازد و دوباره در انتها، با تماشای یک فیلم دعوا، خشمگین‌تر از قبل به موضع ابتدایی خود برمی‌گردد. جالب آنجاست که حتی تشخیص هویت زنی که مشخصات کیف را به درستی اعلام کرد، به عهده خودمان گذاشته شده است. ما باید خودمان نشانه‌ها را کنار هم بچینیم و قضاوت کنیم که او احتمالا این کیف را دزدیده است. هرچند که رحیم باز هم او را همان ابتدا دزد نمی‌خواند و می‌گوید که شاید برای مطمئن شدن از اصالت سکه‌ها، چنین سؤال‌هایی را از مغازه طلا فروشی پرسیده است.

همین‌جا این پرانتز را هم باز کنم که من در بسیاری از لحظات، رحیم را خود فرهادی می‌بینم. فرهادی‌‌ای که هربار از نگاه خودش فیلم قابل قبولی ساخته و افتخاری کسب کرده است اما قربانی قضاوت‌های مختلف به‌ویژه در فضای مجازی می‌شود و مدام در افکار عمومی بالا و پایین می‌رود. بیایید آن صحنه نمایش رحیم از تلویزیون زندان را، شبیه به یکی از همان لحظه‌‌هایی بدانیم که فرهادی جایزه‌ای را برده و ما نیز همچون زندانیان، مشغول تماشای این لحظه هستیم. واکنش‌های ضد و نقیض و بعضا پنهان ما از همین‌جا شروع می‌شود. یکی از ما در ستایش این اتفاق به وجد می‌آید و دیگری شاید برنتابد و همچون اس ام اسی که یکی از زندانیان (به احتمال قوی) برای دستگاه فرمانداری می‌فرستد، در صدد تخریب او بر آید. فرهادی نیز در شمایل رحیم، خود را همچون او در بسیاری از لحظات قربانی می‌بیند و همچنین معترفانه اعلام می‌دارد که اساسا اینکه رسانه چگونه حرف‌ها و اعمال او را بازتاب می‌دهد، از کنترل او و هرکس دیگری خارج است. آن هم زمانی‌که دستگاه‌های زیادی همچون دستگاه زندان در فیلم، به‌سادگی می‌توانند افکار را جهت دهی کنند. آن وقت به‌جای متهم کردن چنین دستگاه‌هایی، تمام اتهامات و قضاوت‌ها، متوجه فرد جلوی دوربین می‌شود.

امیر جدیدی در بنای نقش رستم در فیلم قهرمان

آدم‌هایی که بنای نقش رستم را مرمت می‌کنند یا آدم‌هایی که شغلشان صحافی کتاب‌های نفیس قدیمی و زنده کردن مجددشان است، از مرمت خود بیش از هرچیز غافل‌اند

ابزار رسانه و به دنباله آن قضاوت‌های بعدی، آن هم به واسطه فضای مجازی، همه چیز را در دنیای امروز گاها به طرزی حیرت آور و حتی بی دلیل، به پیچیده‌ترین شکل ممکن بدل می‌کند. به‌گونه‌ای که اصلا عجیب نیست که رحیم درست به صراحت همین دیالوگ: «ناچار شدم»، ناچار بشود به توصیه راننده تاکسی، به دروغ معشوقه خود را وارد یک نمایش کند و درست بازتابی بشود از همان کاری که دستگاه زندان با او کرده است. چرا که معیار دستگاهی همچون فرمانداری هم که قرار است صلاحیت او را برای استخدام ارزیابی کند، دامن زدن به چنین فضایی است.

طبعا در لحظه‌ای هم که به صحنه درگیری میان رحیم و بهرام می‌رسیم، ماحصل خشم‌های پنهان در فضای مجازی با تاثیری مستقیم بر قربانیان این قضاوت را می‌بینیم. طنین موسیقی سنتور در بک گراند صوتی این صحنه نیز، علاوه‌بر القای یک تضاد تأثیرگذار و کوبنده، به‌طور مداوم غرابتمان با فرهنگ و تمدن چندهزار ساله‌ای را به یاد می‌آورد که امروز در دورترین فاصله نسبت به آن قرار داریم. آدم‌هایی که بنای نقش رستم را مرمت می‌کنند یا آدم‌هایی که شغلشان صحافی کتاب‌های نفیس قدیمی و زنده کردن مجددشان است، از مرمت خود بیش از هرچیز غافل‌اند.

اما رحیم، از جایی به بعد به یک آگاهی دست می‌یابد که تعمیم آن شاید تنها راه نجات باشد. او باید به خوبی متوجه شود که دستگاه زندان، بیش از آنکه به فکر منفعت او باشد، به فکر آبروی خودش است. او درمی‌یابد که آن‌ها همان‌طور که از او قهرمان می‌سازند، قادر هستند که به‌سادگی یک تلفن، تمام داستان او را تکذیب کنند و او هم دربرابر آن‌ها، به آرامی بستن یک در، خفه خون بگیرد. این دستگاه برای حفظ آبروی خود، حتی به خانه رحیم هم ورود می‌کند و در این راه علاوه‌بر خودش، می‌خواهد پسر او را هم به بازی بگیرد. اما رحیم در این لحظه، دیگر به این آگاهی دست می‌یابد و اجازه بازی خوردن دوباره را نمی‌دهد. به این امید که مهم‌ترین ناظران این بازی، این تصمیم اخلاقی را به ذهن بسپارند. این ناظران مهم کسانی نیستند جز بچه‌ها. آری بچه‌ها در تمام فیلم‌های فرهادی، حکم مهم‌ترین ناظران را دارند. آن‌ها تمام جزییات رفتار‌های نسل بزرگتر خود را رصد می‌کنند. حتی گاها مجبور می‌شوند که در بازی آن‌ها شرکت کنند و همچون دختر نادر در فیلم جدایی نادر از سیمین، دربرابر قانون به نفع خود دروغ بگویند. همچون پدرشان.

عوامل فیلم قهرمان در جشنواره کن ۲۰۲۱

بچه‌ها در تمام فیلم‌های فرهادی، حکم مهم‌ترین ناظران را دارند و در تمام صحنه‌ها، رفتار نسل‌ بزرگترشان را رصد می‌کنند و تاثیر می‌پذیرند

اما در اینجا، تصمیم رحیم در خانه و دربرابر دیدگان این بچه‌ها رخ می‌دهد که مهم‌ترین وجه تأثیرگذار آن است. همچنین دیالوگ «دایی زندان چه شکلیه؟» به طرز تاثیرگذاری کاملا نشان می‌دهد که در ذهن این بچه‌های ناظر چه می‌گذرد. آن‌ها شاهدان این دوران هستند و می‌فهمند که با وجود اخلاقی بودن انتخاب دایی‌شان، باز هم سرنوشتی همچون زندان انتظارش را می‌کشد. اما این انتخاب اخلاقی، شاید تنها مرهم باشد.

پایانی بسته به همراه قهرمانی دوست داشتنی، تمهید و نگرشی است که فرهادی، برخلاف فیلم‌های قبلی‌اش، امروز به آن رسیده است. بیایید از نگاه رحیم، به آن راهرو و در ورودی باز خیره شویم. رحیمی که می‌توانست همان ابتدا طلا‌ها را بفروشد و جای آن زندانی آزاد شده باشد، به تاریکی زندان ورود کرده است. گویی در عین رهایی درونی، به اسارت بازگشته است. در جامعه‌ای که اساسا قهرمان‌هایش را زمین می‌زند، رحیم پاداشش را قرار است در آن راهروی تاریک، از آن زندانی‌ای بگیرد که شیرینی به او تعارف می‌کند. این زندانی به‌نوعی یادآور همان زندانی اعدامی است که رحیم پولی که برایش در خیریه جمع شده بود را به او بخشید. او همچنین در این اسارت، دلگرمی‌هایی هم دارد. اولی فرخنده و سیاوش‌اند که انتخاب او را درک کرده‌اند و برای حفظ آبروی او خواهند جنگید. دومی هم ما هستیم که قهرمانی که جامعه فیلم پذیرایش نبود را بپذیریم و قضاوت هر کسی مثل او را به ترسناک‌ترین امر برای خود بدل کنیم. حال پرسش دیگری هم مطرح است: ما کجای این دو راهی می‌ایستیم؟

پنج شنبه 9 دی 1400برچسب:نقد فیلم,نقد و بررسی فیلم,تحلیل فیلم,نقد جدید فیلم,نقد سینمایی,نقد فیلم قهرمان,بررسی فیلم قهرمان اصغر فرهادی,نقد سینما,نقد فراستی,نقد کامیار محسنین,نقد مسعود فراستی,نقد نیما,نقد منتقدان,نقد جدید سینما,نقد سینما,نقد کیارستمی,نقد اصغر فرهادی,نقد داریوش مهرجویی,نقد فیلم کلوز آپ,

  توسط عمو مصی  |
 

نقد و تحلیل فیلم سینمایی کلوزاپ ساخته عباس کیارستمی

نقد فیلم کلوزاپ عباس کیارستمی

 

سینمای واقع گرایانه که موج نوی سینمای ایران است 1340 به وجود آمد که بی شباهت به موج نو سینمای فرانسه نبود. فیلم کلوز آب عباس کیارستمی نمونه ای از این مکتب می باشد. فیلم کلوزآپ، به بحران اخلاقی که در جامعه وجود دارد اشاره می کند، بحرانی فارغ از نوع طبقه فرهنگی، اقتصادی و...کارگردان در این فیلم، فروپاشی اخلاقی را چون بیماری مسری می داند که برای مبتلا نشدن به آن هشدار می دهد. هدف از این پژوهش تحلیل سکانس های فیلم کلوز آب با استفاده از الگوی همنشینی و جانشینی می باشد. در این پژوهش جهت تحلیل فیلم از تحلیل همنشینی و تحلیل جانشینی استفاده شد. در سطح تحلیل همنشینی فیلم های مورد مطالعه، کارکرد هر سکانس بررسی می شود. سکانس ها در کنار یکدیگر زنجیره ای از رویدادها را شکل می دهند. ولی تحلیل جانشینی به معنای جستجوی الگوی پنهان تقابل نهفته در متن و سازنده معناست. پژوهش حاضر کل داستان فیلم کلوزآپ به کارگردانی عباس کیارستمی را به عنوان جامعه آماری مورد تحلیل قرار می دهد. حجم نمونه به صورت کمی نخواهد بود و روایت فیلم با در نظر گرفتن گفتگوها در قالب پلان ها و سکانس ها مد نظر است.

پنج شنبه 9 دی 1400برچسب:نقد فیلم,نقد و بررسی فیلم,تحلیل فیلم,نقد جدید فیلم,نقد سینمایی,نقد سینما,نقد فراستی,نقد کامیار محسنین,نقد مسعود فراستی,نقد نیما,نقد منتقدان,نقد جدید سینما,نقد سینما,نقد کیارستمی,نقد اصغر فرهادی,نقد داریوش مهرجویی,نقد فیلم کلوز آپ,

  توسط عمو مصی  |
 

متن و ترجمه آهنگ هالزی آمریکای جدید | Halsey - New Americana

halsey

 

Cigarettes and tiny liquor bottles

سیگار و بطری های کوچک مشروب

 

Just what you’d expect inside her new Balenciaga

تنها چیزی هست که انتظار داری تو لباس گذاشته باشه

 

(Balenciaga یه نوع مارک لباس)

 

(منظورش از Her یا She همون آمریکا هست در واقع داره آمریکا رو

به یه دختری تشبیه میکنه و ازش انتظار داری توی پیراهنش سیگار و

مشروب داشته باشه منظورش آزادی هست که در آمریکا وجود داره)

 

 

Bad romance, turned dreams into an empire

داستان های تلخ اون رو به یه امپراطوری تبدیل کرده

 

(منظورش اینه که آمریکا تونسته با غلبه بر مشکلات

خودش رو بالا بکشه و کشور اول دنیا بشه شبیه این

قسمت تو اهنگ American Oxygen ریحانا هم بود)

 

Self-made success

با موفقیت هایی که خودش به دست آورده

 

Now she rolls with Rockafellas

باعث شده که الان با ثروتمند ها سر و کار داشته باشه

 

(Rockafellas یعنی تاجران و ثروتمندان منظورش اینه که این موفقیت

ها بوده که باعث شده آمریکا به یه کشور ثروتمند با مردمی غنی تبدیل بشه)

 

Survival of the richest

بقای ثروتمندان

 

(Survival of the richest یه نوع اصلاح هست یعنی اینکه کشور های قوی

پیشرفت میکنن و به جلو حرکت میکنن و کشور های ضعیف عقب میمونن و از

بین خواهند رفت این اصلاح از اصلاح Survival of the fittest ریشه گرفته

که اگه یادتون باشه تو کتاب علوم به اسم "بقای سازگارترین گونه" شناخته میشد)

 

The city’s ours until the fall

شهر تا پاییز برای ماست

 

They're Monaco and Hamptons bound

اونها تو موناکو و همپتون هستن

 

(داره میگه آمریکاهایی ثروتمند هستن و تابستون

رو تا فصل پاییز توی کشور ها مختلفی میگذرونن

مثل موناکو فرانسه و همیپتون انگلستان)

 

But we don’t feel like outsiders at all

اما ما اصلا شبیه خارجی ها نیستیم

 

(درسته به اون کشور ها سفر میکنن ولی اصلا مثل آنها فکر نمیکنن)

 

شروع کورس

We are the new Americana

ما امریکای جدید هستیم

 

(دقیقا مثل همین رو تو آهنگ ریحانا داشتیم منظورش از امریکای جدید

همون نسل جدید آمریکا هست نسلی که خودش رو آمریکایی میدونن

ولی الزاما اصلیت امریکایی ندارن مثلا هالسی پدر آفریقایی آمریکایی

و مادر ایتالیایی داره و همچنین ریحانا که اصلیت امریکایی نداره)

 

High on legal marijuana

نعشه قوانین ماریجوانا هستیم

 

(ماریجوانا تو بعضی از ایالت های امریکا به

دلیل مصارف و مسائل پزشکی آزاد هست و

توی آمریکا به راحتی پیدا میشه)

 

Raised on Biggie and Nirvana

با بیگی و نیروانا بزرگ شدیم (پرورش یافتیم)

 

(دو تا معنی میده بیگی یعنی موفقیت و ایالت نیروانا در امریکا نماد

آرامش و شادی هست پس معنی اولش اینه که با موفقیت و آرامش

توی آمریکا بزرگ شدن از طرفی بیگی خواننده رپ و نیروانا گروه

موسیقی بودن که میتونه یه اونها هم اشاره داشته باشه)

 

We are the new Americana

ما امریکای جدید هستیم

پایان کورس

 

Young James Dean, some say he looks just like his father

جیمز دین جوان رو بعضی ها میگفتن شبیه پدرش هست

 

(جیمز دین بازیگر شرور و مغرور که توی جوانی بر اثر تصادف درگذشت

تیلور سویفت تو آهنگ style اون رو به هری استایلز تشبیه کرده بود)

 

But he could never love somebody’s daughter

 ولی اون هرگز نتونست عاشق دختر کسی بشه

 

Football team loved more than just the game

تیم فوتبالش رو بیشتر از اینکه فقط یه بازی باشه دوست داشت

 

So he vowed to be his husband at the altar

پس توی محراب عهد بست که همسرش باشه

 

(وقتی که از his استفاده کرده منظور اینه که با یه مرد دیگه ای جیمز دین

ازدواج کرد و یه جورایی همج*س گرا بوده و با هم تیمی خودش ازدواج

کرده هر چند که که جیمز دین دوست دختر های زیادی داشته و در واقع

دوج*س گرا بوده اینجا خواننده میخواد آزادی ازدواجی که برای هم ج*س

گرا ها در امریکا وجود داره حمایت کنه،Altar همون محیط کلیسا که زوج

های جوان رو به عقد همدیگه در میارن)

 

Survival of the richest

بقای ثروتمندان

 

The city’s ours until the fall

شهر تا پاییز برای ماست

 

They're Monaco and Hamptons bound

اونها تو موناکو و همپتون هستن

 

But we don’t feel like outsiders at all

اما ما اصلا شبیه خارجی ها نیستیم

تکرار کورس

 

We know very well who we are

ما خیلی خوب میدونیم که کی هستیم

 

So we hold it down when summer starts

پس وقتی که تابستون شروع میشه خودنمایی میکنیم

 

(hold it down اینجا یه جواریی یعنی show off یا represent

منظورش اینه که وقتی تابستون شروع میشه اونها سفر میکنن و

به کل دنیا میرن و اینطوری خودنمایی میکنن)

 

What kind of dough have you been spending?

چه جور پولی تا حاالا خرج کردی؟

 

(منظورش اینه که کجای دنیا اینطور ثروتمند هستن که مثل ما پول خرج کنن)

 

What kind of bubblegum have you been blowing lately?

چه جور آدامس بادکنکی تازگی ها ترکوندی؟

 

(منظورش از ادامس بادکنکی همون bubblegum weed یا همون

ماریجوانای پزشکی هست که به وفور توی امریکا پیدا میشه)

 

 

تکرار کورس

شنبه 19 مهر 1399برچسب:halsey, هالزی,هالزی,هالزی جدید,نقد آهنگ,تحلیل آهنگ های خارجی,نقد و بررسی,تحلیل موسیقی,نقد فیلم,نقد موزیک,تحلیل موزیک,تحلیل و بررسی,نقد و بررسی,نقد آهنگ های halsey,هالزی,هالزی کیست,حالزی,حالزی خواننده,هالزی خواننده,متن آهنگ های هالزی,ترجمه آهنگ های خارجی,,

  توسط عمو مصی  |
 

نقد رپ فارسی

امیدوارم از این وبلاگ لذت ببرید چون دنبال تحلیل و بررسی رپ فارسی هستیم

1 فروردين 1394برچسب:halsey, هالزی,هالزی,هالزی جدید,نقد آهنگ,تحلیل آهنگ های خارجی,نقد و بررسی,تحلیل موسیقی,نقد فیلم,نقد موزیک,تحلیل موزیک,تحلیل و بررسی,نقد و بررسی,نقد آهنگ های halsey,هالزی,هالزی کیست,حالزی,حالزی خواننده,هالزی خواننده,متن آهنگ های هالزی,ترجمه آهنگ های خارجی,,

  توسط عمو مصی  |
 

 



نقد و بررسی آهنگ های رپ


 

 

 کاردو و مایا قربانی نوه گوگوش
 کاردو خطاب به 021g : بهت میگیم گندم شهروز آبادی چون به شهرستانی ها توهین کردی
 درگیری 021g و کاردو - اسمت بعد این گندم شهروز آبادی
 رضا پیشرو ما داریم زحمت میکشیم
 دانلود فری استایل کاردو رپ اعتراضی 1401
 معنی لقب رپر های نسل 4
 لیست رپرهای نسل 4 (اصلی)
 معنی اسم کاردو چیست ؟ (اصلی) اسم پسرانه کوردی ایرانی
 نقد آلبوم تریلر مایکل جکسون پرفروش‌ترین آلبوم تاریخ Thriller
 نقد آلبوم Xscape مایکل جکسون
 نقد آهنگ بشمار تتلو
 اسکی های امینم از رپر های ایرانی
 گوگوش و نوه اش مایا قربانی (دوست دختر کاردو رپر)
 معرفی نسل 4 و 3 و 2 1 رپ فارسی
 نیکی نصیریان | Niki Nasirian
 عکس چهره کاردو در کودکی ... kaardo chilhood
 دانلود تمام آهنگ های 021g | فول آلبوم 021جی
 021 جی مادر رپ فارسی 021G رپر دیریل
 021 جی کیست؟ بیوگرافی 021G مادر دیریل
 نقد و تحلیل آهنگ حصین به مولا (Ho3ein Be Mola)

 

اسفند 1402
مهر 1402
شهريور 1402
آبان 1401
شهريور 1401
تير 1401
خرداد 1401
فروردين 1401
اسفند 1400
بهمن 1400
دی 1400
آذر 1400
آبان 1400
مهر 1400
شهريور 1400
مرداد 1400
تير 1400
خرداد 1400
ارديبهشت 1400
فروردين 1400
اسفند 1399
مهر 1399

 

عمو مصی

 


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان میز نقد و آدرس mizenaghd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

حمل خرده بار از چین
حمل و سفارش از چین به ایران
موس بیسیم شیشه ای
یکانسر
آی کیو مگ
ریحون مگ

 

RSS 2.0

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 130
بازدید هفته : 284
بازدید ماه : 201
بازدید کل : 11832
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1